غریبه آشنا
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید ممنون میشم اگه نظر بدهید

پيوندها
جنجالی
غریبه
رحمت الله

کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان غریبه و آدرس tanhaye.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 56
بازدید ماه : 185
بازدید کل : 10272
تعداد مطالب : 91
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



جدیدترین قالبهای بلاگفا


جدیدترین کدهای موزیک برای وبلاگ

نويسندگان
مرتضی

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, :: 1:4 :: نويسنده : مرتضی

نمیدونم تا حالا شما هم این موضوع را تجربه کردید یا نه ؟ زمانی گذشته و مرور خاطرات آن برای انسان لذت بخش میشه به یک موفقیت بزرگ برسه و یا حداقل آدم موفقی باشه .در این موقع هستش کع مرور خاطرات کذشته خیلی لذت بخش میشه .مثلا یه نفر فوتبالیست شده ازش میپرس از خاطراتت برامون بگو .اون شروع میکنه به تعریف کردن و میگه من از زمینهای خاکی شروع کردم و یه کفش پاره هم داشتم وقتی توی کوچه فوتبال بازی میکردم همسایه ها از دستم ناراحت میشدنند و میگرفتند توپمو پاره میکردند ولی با تمام این مشکلات بلاخره موفق شدم و به اون چیزی که آرزوشو داشتم رسیدم ولی ما چی باوجود داشتن استعداد و توانای و نداشتن توان مالی خوب هیچ وقت به آرزوهامون نمیرسیم و همیشه در حسرت آرزوهامون زندگی میکنیم

من آرزو میکنم همه ای جونا به آرزوهاشون برسن .

 
یک شنبه 19 آذر 1390برچسب:, :: 23:53 :: نويسنده : مرتضی

 

نمیدونم شاید همتون توی این موقیعت قرار گرفتید. و شایدم قرار نگرفتید  ولی میخوام از یه دل تنگیه بزرگ برا تون تعریف کنم میخوام بگم که چرا هستیم ولی انگار که نیستیم . میخوام بگم که چرا باید با نباید ها و باید زندگی کنیم . میخوام بگم که چرا باهم مهربون نیستیم . میخام بگم که چرا توی این دنیا هستیم . میخوام بگم که دلتنگیه بزرگ دنیا از چیه ؟میخام بگم که چرا کسی را دوس داریم و چرا کسی را دوس نداریم . میخوام بگم که چرا دنیا رو به موت هستش ؟

 

همه این چرا یه جواب داره .اونم رسیدنه  منجی عالم بشریت هستش ؟ناخدا نوحی که کشتی عالم را به سوی ساحل آرامش برساند

 

 
دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, :: 22:8 :: نويسنده : مرتضی

 

 

گویند: صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت .نمازگزاران همه او را شناختند؛

 

پس از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید .پذیرفت ...نماز جماعت تمام شد ، چشم ها همه به سوى او بود

مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست 

بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود، آن گاه خطاب به جماعت گفت :مردم !هرکس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، 

برخیزد!کسى برنخاست

گفت : حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد!باز کسى برنخاست !!!

 

گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید!:

 
دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, :: 22:6 :: نويسنده : مرتضی

 

زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه هاشو سیر کنه

 

گوشت بدن خودشو میکند و میداد به جوجه هاش میخوردند

 

زمستان تمام شد و کلاغ مرد!

 

اما بچه هاش نجات پیدا کردند و گفتند:

 

آخی خوب شد مرد, راحت شدیم از این غذای تکراری!

این است واقعیت تلخ روزگار ما..!

 
دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, :: 21:58 :: نويسنده : مرتضی

 


پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد.

 

 

هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.از او پرسید : آیا سردت نیست؟

 

 

نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.

 

 نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه وعده اش را فراموش کرد.

 

 

صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم

 

اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد

 

 
جمعه 22 مهر 1390برچسب:, :: 22:27 :: نويسنده : مرتضی

چقدر زمونه بی وفاست نمی دونم خدا کجاست یکی بیاد بهم بگه کجای کارم اشتباست گاهی میخوام داد بکشم اما صدام در نمیاد بگم آخه خدا چرا دنیا به اخر نمیاد

 
جمعه 22 مهر 1390برچسب:, :: 22:23 :: نويسنده : مرتضی

هر چی مهربون تر باشی بیشتر بهت ظلم میکنند، هر چی صادق تر باشی بیشتر بهت دروغ میگن ،هر چقدر خودتو خاکی تر نشون بدی کمتر بهت ارزش قایل میشن،هر چی قلبتو آسون تر در اختیارش بزاری راحتر لحش میکنند

 
یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, :: 18:13 :: نويسنده : مرتضی

سلام  خداوند کاش  من بنده ای خوب تو بودم ازهمه بدی ها پاک بودم و تو مرا در ملکوتت جا میدادی ولی چه کنم که نیستم .خداوندا در این دنیا ان گونه که تو خواسته ای نتوانسته ام  زندگی کنم و از این رو ان دنیای خود را نیز مثل این دنیایم  تباه کرده ام . چرا این گونه است کار دنیا به هر که میگویی دوستش داری باورش نمیشود یا هر که کاری میخواهی بکنی جور در نمیاید . نمیدانم به کدامین گناه مجازاتم میکنی ولی دیگر تاب این عذاب را ندارم به لطف و کرمت از گناه من در گذر . که تو بخشنده و مهربانی .                    

خدایا من برای فردای خود چیزی ندارم  نگذار فردا هم شرمنده ای تو باشم من از هر سو میرم چیزی بدست نمیاورم .شاید به این خاطر باشد که خیرو صلاح من در ان نیست ؟

 
دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 18:48 :: نويسنده : مرتضی

خداوندا تاکنون آن گونه زیسته ام که خودم خواسته ام

                بعد از این میخواهم آن گونه زندگی کنم که تو خواسته ای

 
چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:, :: 1:37 :: نويسنده : مرتضی