غریبه آشنا
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید ممنون میشم اگه نظر بدهید

پيوندها
جنجالی
غریبه
رحمت الله

کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان غریبه و آدرس tanhaye.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 183
بازدید کل : 10270
تعداد مطالب : 91
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



جدیدترین قالبهای بلاگفا


جدیدترین کدهای موزیک برای وبلاگ

نويسندگان
مرتضی

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
30 مهر 1389برچسب:, :: 21:15 :: نويسنده : مرتضی


شب.....

راهی شب شده ام
خسته و دلزده ام
راه بس تاریک است و در این تاریکی رشته ی افکار من درگیر است
آه، صدایی آمد
زوزه ی گرگی بود و چه آرام و قشنگ
درد دل را میگفت ناله اش حساس بود
از صدای گرگ بر فراز آن کوه بلند من به خود لرزیدم
نه به این خاطر که صدا از گرگی بود
و نه تاریکی شب و نه آن کوه بلند، دره ی تنگ
بلکه آن صدا خاطره اش آشنا بود
نمیدانم کجا؟
آه نه، صبر کن!
آن صدا، بله آن سد بلا
همهه ی شهرم بود
بله آن قول وفا، جور و جفا در دیار من بود
آن صدا، صدای گرگ نبود صدای مرد نبود
چون در شهر من دیگر مرد نبود
که پر از نامردی در دلش خفته شدست اکنون شب شده است
گرگ ها جمع شده اند
چه کسی را بدرند
نگاهی به خودم انداختم
همچنان اینجایم!!

 
30 مهر 1389برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : مرتضی

بگذار هیچ کس نداند، هیچ کس!

بگذار کسی نداند که چه گونه من از روزی که تخته های کف این کلبة
چوبین ساحلی رفت و آمد کفش های سنگینم را بر خود احساس
کرد و سایة دراز وسردم بر ماسه های مرطوب این ساحل متروک
کشیده شد، تا روزی که دیگرآفتاب به چشم هایم نتابد، با شتابی
امیدوار کفن خود را دوخته ام، گور خود را کنده ام . .

اگر چه نسیم وار از سر عمر خود گذشته ام و بر همه چیز ایستاده ام و در
همه چیز تأمل کرده ام رسوخ کرده ام.

اگر چه همه چیز را به دنبال خود کشیده ام: همة حوادث را، ماجراها را،
عشق ها و رنج ها را به دنبال خود کشیده ام و زیر این پردة زیتونی
رنگ که پیشانی آفتابسوختة من است پنهان کرده ام،

اما من هیچ کدام اینها را نخواهم گفت.
لام تا کام حرفی نخواهم زد.
می گذارم هنوز چون نسیمی سبک از سر بازماندة عمرم بگذرم و بر همه
چیز بایستم و در همه چیز تأمل کنم، رسوخ کنم. همه چیز را دنبال
خود بکشم و زیر پردة زیتونی رنگ پنهان کنم: همة حوادث و
ماجراها را، عشق ها را و رنج ها را مثل رازی مثل سری پشت این
پردة ضخیم به چاهی بی انتها بریزم، نابود شان کنم و از آن همه لام تا
کام با کسی حرف نزنم . . .

 
30 مهر 1389برچسب:, :: 21:11 :: نويسنده : مرتضی

در روياهايم ديدم كه با خدا گفتگو مي كنم .
خدا پرسيد پس تو ميخواهي با من گفتگو كني؟ من در پاسخش گفتم: اگر وقت داريد. خدا خنديد و گفت وقت من بي نهايت است. در ذهنت چيست كه مي خواهي از من بپرسي؟
پرسيدم چه چيز بشر شما را سخت متعجب مي سازد؟ خدا پاسخ داد: كودكي شان. اينكه آنها از كودكي شان خسته مي شوند و عجله دارند زود بزرگ شوند و بعد دوباره پس از مدت ها آرزو مي كنند كه كودك باشند... اينكه آنها سلامتي شان را از دست مي دهند تا پول بدست آورند و بعد پولشان را از دست مي دهند تا سلامتي شان را بدست آورند. اينكه با اضطراب به آينده نگاه مي كنند و حال را فراموش مي كنند و بنابراين نه در حال زندگي مي كنند نه در آينده. اينكه آنها به گونه اي زندگي ميكنند كه گويي هرگز نمي ميرند و به گونه‌اي مي ميرند كه گويي هرگز زندگي نكرده‌اند...

 
30 مهر 1389برچسب:, :: 21:10 :: نويسنده : مرتضی

زن عشق می کارد و کینه درو می کند....

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر....

می تواند یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی .....

برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمان بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی ........

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ............

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ..........

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی .........

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد .........

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ........

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر .........

و هر روز او متولد می شود ، عاشق می شود  ، مادر می شود ، پیر می شود و می میرد.....

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد .......


« دکتر علی شریعتی »

 
27 مهر 1389برچسب:, :: 22:44 :: نويسنده : مرتضی

 
27 مهر 1389برچسب:, :: 22:40 :: نويسنده : مرتضی

 
27 مهر 1389برچسب:, :: 22:37 :: نويسنده : مرتضی

 
27 مهر 1389برچسب:, :: 22:32 :: نويسنده : مرتضی

 
27 مهر 1389برچسب:, :: 22:30 :: نويسنده : مرتضی

 
27 مهر 1389برچسب:, :: 22:28 :: نويسنده : مرتضی